این تنها شعری بود که از وقتی پا به مدرسه گذاشتم تا الان یادم مونده و خیلی دوستش دارم باز باران با ترانه با گهرهای فراوان میخورد بر بام خانه بقیه در ادامه مطلب ادامه مطلب ... پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:, :: 11:30 :: نويسنده : amin
ازم پرسید چون بهش نیاز داری دوسش داری ؟ یا چون دوسش داری بهش نیاز داری ؟ گفتم چون دوسش دارم بی نیاز ترین آدم دنیام
سالها در آتش غم سوختیم ، تا رموز عاشقی آموختیم .... گر چه جانان رایگان مارا فروخت ، ما غمش بر عالمی نفروختیم
دلم را آهنین کردم مبادا عاشقت گردد .... ندانستم تو ظالم ! دل آهن ربا داری
شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد . بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت میکارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم
دیشب که تو گفتی ندهم گیر سه پیچ .... بستم دهنم با کمک مهره و پیچ ..... آن مهره شکست و دهنم وا شد و گفت ..... یا بی من و آزادی تو یا من و هیچ
خوبی ، خوبتر از تمام فصل های عاشق تو . مهربانی ، مهربانتر از نسیمی که به وقت تنهایی هم آواز دلتنگی ام بود . تو عزیزی ، عزیزتر از هوایی که هر لحظه مهمان وجودم می شود . عاشقانه می پرستمت و ای کاش هرگز پناه امن دستهایت را از وجود بی ارزشم نگیری ... دوستت دارم با تمام وجودم
عزیزتر از آنی که بگویم دوستت دارم ، محبوب تر از آنی که بگویم می خواهمت ، نمی گویم مال من باش! فقط گاهی به یادم باش !
نون و پنیر و چایی ، قصه ی آشنایی ، الهی یاد نگیری ، هرگز تو بی وفایی ، روی گلهای نرگس ، با یه مداد قرمز ، هزار دفعه نوشتم ؛ زندگی بی تو هرگز !
بدون کلمات فانتزی و بدون هیچ شعری فقط میخوام دنیا بدونه که تورو با تمام قلبم دوست دارم .
اگر دستان تو نباشن که من رو در آغوش بگیرن وجود من در هم میشکنه ، مثل آینه ای که هیچ بازتابی نداره….. دوست دارم عشق من
عشق یعنی آن چنان در نیستی .... تا که معشوقت نداند کیستی
مرا کم دوست داشته باش اما همیشه دوست داشته باش . این وزن آواز من است اگر مرا بسیار دوست بداری شاید حس تو صادقانه نباشد کمتر دوستم بدار تا عشقت ناگهان به پایان نرسد . من به کم هم قانعم و اگر عشق تو اندک ، اما صادقانه باشد من راضی ام . دوستی پایدار ، از هر چیزی بالاتر است بگو تا زمانی که زنده ای ، دوستم داری ! و من تمام عشق خود را به تو پیشکش می کنم سکوتم را به باران هدیه کردم تمام زندگی را گریه کردم ... نبودی در فراق شانه هایت به هر خاکی رسیدم تکیه کردم
دلتنگی قشنگه به خاطر تو ، تنهایی قشنگه به یاد تو ، دوستی قشنگه با وجود تو
تلخی مشروب را به جان میخرم که فقط وقت خوردن بگم : به سلامتی اونی که دوسش دارم !
آنکه رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد ... صبر و آرام تواند به من مسکین داد
یه بوس بده واسه مریض میخوام ! آخه بوسه هات حکم دارو داره
وقتی از دوری تو تموم میشه تحملم .... توی دلم داد میزنم خیلی دوست دارم گلم
خونه اجاره ای داری برای یه آدم تنها ؟! قلبشو پیش میده جونشم ماه به ماه !
بهت نمیگم دلمی چون پر از غمه ، نمیگم گلی چون عمرش کمه ، نمیگم چشامی چون واست کمه ، بهت میگم خودتی چون از خودت بهتر چیزی نیست ....
دلبستگی مثل برگ درخته ، وقتی از درخت کنده میشه باز به پاش می افته
خوشبختی را در همین لحظه باور کن ، لحظه ای که دلی به یادت توست
آرزوی من این است که تو مال من باشی ... تک ستاره روشن در خیال من باشی
دل و جان را به ره دوست فدا باید کرد ... به هوای دل او ترک هوا باید کرد ... یا نباید ز جهان لاف زد از دلبر عشق ... یا که خود را به ره دوست فدا باید کرد
نپرس چقد دوست دارم که واژه ها خیلی کمه ... آخه سزاوار تو نیست اگه بگم یه عالمه
گلی گم کرده ام در باغ هستی ... گلم پیدا شد و آن گل تو هستی ادامه مطلب ... سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 17:52 :: نويسنده : amin
نزدیک میشم وقتی حواست نیست اونقد که مرزی جز لباست نیست!
از پشتِ سر چشماتو میگیرم بگو کی ام؟ وگرنه می میرم...
نزدیک میشم وقتی حواست نیست اونقد که مرزی جز لباست نیست
از پشت سر چشماتو میگیرم بگو کی ام که برگشتم !؟ بگو ! وگرنه می میرم
منم اونکه تظاهر کرد نداره دیگه احساسی شاید واسه همینم هست که دستامو نمیشناسی
منم اونکه ازت دوره ولی قهرش حقیقت نیست اون که با تموم دلتنگیش تولد ِ تو دعوت نیست!
شاید از صورت ِخستم...از این لحن ِ غم آلودم بفهمی من کی ام امشب! کجای زندگیت بودم!
نمیخواستم بدونی تو چرا به گریه افتادم... اگر اصرار میکردم تو رو از دست میدادم ! . . .
منم اونکه تظاهر کرد نداره دیگه احساسی شاید واسه همینم هست که دستامو نمیشناسی !!
منم اونکه ازت دوره ولی قهرش حقیقت نیست! که با تمام ِ دلتنگیش! تولد ِ تو دعوت نیست!
سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 17:52 :: نويسنده : amin
دوستت دارم ... در تمام روزهای عاشقی که گذشت ،
تقاص ... به چه می اندیشی؟ به زمین یا به زمان؟ به نگاهم که در آن ... هاله ی غم چو پرستوی سیاهی ز کران تا به کران بال گسترده در این دشت سکوت به چه می اندیشی؟ به هم آغوشی من با غمها یا به این رشته ی مرواریدی که ز چشمم ریزد؟ به چه می اندیشی؟ کاش میدانستم به چه می اندیشی؟ که نگاه تو چنین سرد و صقیل به سراپای وجودم دلسرد خنده ات از سر زور و کلامت همه با فکر دلم بیگانه به چه می اندیشی؟ از تمنای دلم بی خبری؟ من و احساس دلم دشمن سختت هستیم؟ یا تقاصیست که باید به دلت پس بدهم بابت عاشق شدنم؟
سخت است ... همیشه از تو نوشتن برای من سخت است
همین بسمه ... همین که تو اینجا کنار منی همین که کنارت نفس میکشم همین که تو میخندی و من فقط کنار تو از غصه دس میکشم همین که تو چشمای من زل زدی نگاهت پناه دل خستمه نمیخوام که دنیا بهم رو کنه همین که کنار منی بسمه من حتی به این حدشم راضیم که باشی کنارم بمونی فقط واسه من فقط بودنت کافیه دیگه هیچی جز این نمیخوام ازت واسه من فقط بودنت کافیه که هستی کنارم قدم میزنی بهم حس دلداگی میدی و داری لحظه هامو رقم میزنی من حتی به این حدشم راضیم که باشی کنارم بمونی فقط واسه من فقط بودنت کافیه دیگه هیچی جز این نمیخوام ازت
هستی ام در پای آن سر مست رفت ...
این گران باری که بر دل می برم هم تو می دانی چه مشکل می بریم هستی ام در پای آن سرمست رفت آه ای یاران دلم از دست رفت انتهای هرچه رسوایی منم عاشق شب های تنهایی منم بارهابا لاله صحبت کرده ام بارها با ماه خلوت کرده ام فکر من از آسمان آبی تر است روح من با عشق عنابی تر است من سر هر کوچه یاهو میزدم پیش پای عشق زانو میزدم آه!آه!ای شاعران نسترن گل به گل داغ است کتف شعر من با جدایی خو گرفتن مشکل است از شقایق رو گرفتن مشکل است او شبی آمد ... مرا دیوانه کرد او مرا یک باغ بی پروانه کرد شوخ چشمست و دلم در بند اوست هرچه هست از چشم پرنیرنگ اوست دل مرید کیش اشراقیش شد دل اسیر ایها الساقیش شد او که خویشاوند نزدیک گل است شرح احساسات نزدیک سبز بلبل است او که با آیینه ها مانوس بود چشم او یک کاسه اقیانوس بود در نگاهش آسمانی راز داشت کهکشان در کهکشان اعجاز داشت آمد از نه توی جنگل راز آمد از آنسوی پرچین نیاز آمد از دردش پرم کرد و گذشت در وفا سیلی خورم کرد و گذشت مثل شمع بزمی آبم کرد و رفت عشوه ای کرد و خرابم کرد و رفت این هم از یک عمر مستی کردنم سالها شبنم پرستی کردنم ای دلم...زهر جدایی را بخور چوب عمری باوفایی را بخور ای دلم ...دیدی که ماتت کرد و رفت خنده ای بر خاطراتت کرد و رفت من که گفتم این بهار افسرده نیست من که گفتم این پرستو مرده نیست وه...عجب کاری به دستم داد دل هم شکست و هم شکستم داد دل
تو را که دارم دنیا مال من است ... تو را که دارم دنیا مال من است
ببین تمام من شدی ... ببين تمام من شدي اوج صداي من شدي
می پوسم ...
خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
بگو دوستت دارم ...
فضای خانه که از خنده های ما گرم است
چه عاشقانه نفس می کشم ! هوا گرم است! دوباره " دیده امت " ، زل بزن به چشمانی که از حرارت " من دیده ام تو را " گرم است دلم هنوز به این جمله شما گرم است هزار مشغله دارد ، سر خدا گرم است جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است
بی تو ... تورا گم کرده ام امروز... وحالا لحظه های من گرفتارسکوتی سرد وسنگینند. وچشمانم که تا دیروزبه عشقت می درخشیدند، نمی دانی چه غمگینند.
چراغ روشن شب بود برایم چشمهای تو نمیدانم چه خواهد شد؟؟؟ پرازدلشوره ام،بی تاب ودلگیرم کجا ماندی که من بی توهزاران بار درهرلحظه می میرم!!
در امتداد نگاه تو ...
لحظه های انتظار شکسته می شود و بغض تنهایی من مغلوب وجود تو می شود ....
آه ای ابر بهاری مویه کن روح تبدار مرا پاشویه کن
سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 17:52 :: نويسنده : amin
شب از مهتاب سر میره
تمام ماه تو آبه؛ شبیه عکس یک رویاست، تو خوابیدی ،جهان خوابه! زمین دور تو میگرده زمان دست تو افتاده تماشا کن! سکوت تو عجب عمقی به شب داده! تو خواب انگار طرحی از گل و مهتاب و لبخندی شب از جایی شروع میشه، که تو چشماتو میبندی تو را آغوش میگیرم تنم سرریز رویا شه جهان قد یه لالایی، توی آغوش من جا شه تو را آغوش میگیرم هوا تاریکتر میشه! خدا از دستهای تو بمن نزدیکتر میشه... زمین دور تو میگرده زمان دست تو افتاده؛ تماشا کن! سکوت تو عجب عمقی به شب داده تمام خونه پر میشه، ازین تصویر رویایی تماشا کن! تماشا کن! چه بیرحمانه زیبایی..............!
سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 2:3 :: نويسنده : amin
برام دعا كن عشق من، همين روزا بميرم ...
آخه دارم از رفتن بدجوري گُر ميگيرم ...
دعا كنم كه اين نفس،تموم شه تا سپيده ...
كسي نفهمه عاشقت، چي تا سحر كشيده ...
اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...
آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...
گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...
من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...
اگه يروز برگشتي و گفتن فلاني مرده ...
بدون كه زير خاك سرد حس نگاتو برده
گريه نكن براي من قسمت ما همينه ...
دستامو محكمتر بگير لحظه ي آخرينه ...
اين آخرين باره عزيز،دستامو محكمتر بگير ...
آخه تو كه داري ميري،به من نگو بمون نمير ...
گاهي بيا يه باغ سبز،درش بروت بازه هنوز ...
من با تو سوختم نازنين،باشه برو با من نسوز ...
برام دعا كن عـــــــــشــــــــــق من ...
سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 2:3 :: نويسنده : amin
به سلامتی درخت! نه به خاطرِ میوش، به خاطرِ سایش.
نه به خاطر «خ»ش، فقط به خاطر «یار»ش. ღ♥ღبه سلامتی خیار!
به سلامتی زنجیر! نه به خاطر اینکه درازه، به خاطر اینکه به هم پیوستس.
به سلامتی سرنوشت! که نمیشه اونو از "سر" نوشت.
به سلامتی عقرب! که به خواری تن نمیده. (عرض شودکه عقرب وقتی تو آتیش میره و دورش همش آتیشه با نیشش خودش میکُشه که کسی نالههاشو نشنوه)
به سلامتی تابلوی ورود ممنوع! که یه تنه یه اتوبان رو حریفه.
به سلامتی دریا! که قربونیاشو پس میآره.
به سلامتی بیل! که هرچه قدر بره تو خاک، بازم برّاقتر میشه.
به سلامتی سنگ بزرگ دریا!که سنگای دیگه رو میگیره دورش.
به سلامتی دریا! که ماهی گندیدههاشو دور نمیریزه.
به سلامتی گاو! که نمیگه من، میگه ما.
به سلامتی رودخونه! که اونجا سنگای بزرگ هوای سنگای کوچیکو دارن.
به سلامتی برف! که هم روش سفیده هم توش.
به سلامتی پل عابر پیاده! که هم مردا از روش رد میشن هم نامردا !
به سلامتی کرم خاکی! نه به خاطر کرمبودنش،به خاطر خاکیبودنش
به سلامتی شلغم! نه به خاطر (شل)ش، به خاطر(غم)ش.
به سلامتی نهنگ! که گندهلات دریاست.
به سلامتی همه اونایی که دوسشون داریم و نمیدونن، دوسمون دارن و نمیدونیم.
به سلامتی دیوار! نه به خاطرِ بلندیش، واسه اینکه هیچوقت پشتِ آدم روخالی نمیکنه.
ღ ღ♥
به سلامتی دریا! نه به خاطرِ بزرگیش، واسه یکرنگیش.
به سلامتی سایه! که هیچوقت آدم رو تنها نمیذاره.
که سهرنگه، تخممرغ! که دورنگه، رفیق! که یهرنگه.
به سلامتی پرچم ایران!
به سلامتی سیم خاردار! که پشت و رو نداره.
سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 2:3 :: نويسنده : amin
زندگی زیباست زندگی زیباست ، اگر روح آزاد عشق و محبت اسیر زندان فراموشی دل نگردد و خزان یأس گلبوته های امید بهار جان را در وسعت انتظار زرد خویش ، مدفون نسازد زندگی زیباست اگر عقده های زخمی بزرگ ، طپش زیستن را از قلب کوچک کبوترها نرباید و در ذهن شلوغ بیشه زار اندیشه ، مرگ نیلوفرهای وحشی نروید زندگی زیباست اگر لب خوفناک تیرها ، خون بیدهای مجنون را در جام سبز لیلای چمن نریزد و دست بی خبر طوفان ، گل خواب را در صدف آبی باغ پرپر نکند زندگی زیباست اگر کنار جویباران نیم خفته ، غزالهای خسته دشت از آغوش وهم و هراس بگریزند و در بال رویاهای شیرین به آن سوی حصارهای شب سفر کنند زندگی زیباست اگر خرمن هستی جنگل در خشم آتشین تندر نسوزد و خاکستر سیاه مرگ تن پوش درختان بی پناه و محزون نگردد زندگی زیباست اگر پری مهربان قصه ها از بستر خاطره ها برخیزد و در معصومیت و صداقت ناب کودکان همواره زنده بماند زندگی زیباست اگر هوای نگاه تو از آه سینه سوز خاکهای افسرده بارانی شود و مسیح دستانت در کالبد دستهای مرده بذر حیات و رویش بپاشد زندگی زیباست اگر من و تو در کشتزار قلبمان گلی بکاریم که هیچ کس را یارای چیدن آن نباشد و هیچ اشکی جز اشک شبانه عشق رخسار زیبایش را نشوید زندگی زیباست حتی برای تو که هم آغوش رنج و حرمانی و آفتاب شادی رابه خنجر زهر آلود شب غم سپرده ای آری زندگی برای تو نیز زیباست زیرا روزی مهمانی عزیز در خانه دلت را خواهد زد و با حضورش زندگی را از نو به تو تقدیم خواهد کرد مهمانی که عشق نام دارد بیا تا قصه نیمه تمام عشق را با شیرینی به پایان برسانیم
چطور بگم که دلتنگ توام تویی که مونس شب های دل بی قراری ام بودی سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 2:3 :: نويسنده : amin
برای تو می نویسم... سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 2:3 :: نويسنده : amin
به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید. به ابر گفتم عشق چیست؟ بارید.
به باد گفتم عشق چیست؟ وزید.
به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید.
به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد.
و به انسان گفتم عشق چیست؟
اشک از دیدگانش جاری شد و گفت؟ دیوانگیست!!!
سه شنبه 17 آبان 1390برچسب:, :: 2:3 :: نويسنده : amin
اسمتو رو سیگار نوشتم برای اولین بار کشیدم تا بسوزی و فراموشت کنم اما نمی دونستم با هر پوک ذره ذره میری تو نفسم و می شی همه چیزم
✓☂★★ سیرجانی ها ★★☂ درباره وبلاگ موضوعات پیوندهای روزانه پيوندها تبادل لینک هوشمند نويسندگان |
|||||||
|